همه چی از اونجا شروع شد که تو فهمیدی چقد

عاشقونه میخوامتو و خندیدی به من

وقتی فهمیدی چقد من عاشقتم یه روز

گفتی میشه باشی ولی در حد یه دوست

رازشو بگم گرچه رابطمون به هم بخوره

از این همه فداکاری دیگه حالم به هم میخوره

از این که همه ی لحظه هامو درگیر تو ام

از اینکه هرشب باید خواب ببینم نزدیک توام

از اینکه نمی تونم یه سری به غیر تو بزنم

از اینکه روزی یه بار با خودم قیدتو بزنم

اگه بهشتت اینه و اینجوری به عشق میرسی

این تو و این جاده برم تا بهش برسی


این قسمتی از متن ترانه ی قشنگ "ياسر بينام و لفت رايت هند و محمد شجاع" به اسمه من بي تو تنها نيستمه.

و این پایان من است در غروب نگاهت

که مرا دگر به یاد نمی آوری

کلبه ی تاریک نگاهم بی تو چه سرد است

چه فردایی دگر خواهم وقتی بدون تو

مرا باز وسوسه ی بازی تیغ و رگ فرا خواهد گرفت

آری... این حال من است

در شب ماه گرفته ی عشق

این پایان من است


و باز یه دل نوشته ی دیگه از دل تاریک خودم