سکوت پیشه میکنم

در مقابل آرزوی برباد رفته ام

آرزویی که خاک خورد

روی شیشه ی قاب عکسی شکسته!

این سکوت همان آه من است

زمانی که زانو بغل کرده ام

و باران مهمان نگاه خیسم  شاهد هق هق من است.

چیزی نیس بگویم.

دل دگر نایی ندارد.

شب هر دم از من شبناک پر میکشد تا شنود راز درونم را

اینکه باید آرام شد در پس تکرار لحظه های آشنایی تا دگر بار

سرداد آواز عشق را که دلم بی تو خراب خواب آشناییست.


شرمنده اگه این اواخر شعرام خیلی بی خود شدن.

اما خب بهتر از هیچیه.نه؟

پی من نگرد!

چه بگویم که ...........................

دیگر در این بی کسی هایم .................

در این آغوش سردم...........

در این تن بی جانم ............

در این حس مچاله شده ام......

چیزی جز سرمای نبودت نیست.

برای چه و که و کجا بمانم؟

بسته ام باروبندیلم را

این جا هوای رفتن دارد........

میروم بدون چتر که باران همسفرم همیشگیم است.

دیگر پی من نگرد ...... .

که ندارد کسی خبری از من که آلوده ترین مرد به عشقت بی تو در یادها بی رنگ شد.

دیگر پی من نگرد................ .

همان طور که من دیگر پی تویی که در یادها پرنگ ترینی نمیگردم.


اینم یه دل نوشته ی دیگه

امیدوارم خوشتون بیاد