نمی دانم به یاد می آری مرا یا نه؟! من همانم که شانه ام,مامن دل شکسته ات بود! یادت هست؟ من همانم.... همانی که تا دستت را می گرفت,چهره ات را عشق فرا می گرفت.....! یادت آر.......... روزهایی را که تا باران میبارید چتر هایمان را می بستیم.. تک تک آن روزها را به یاد دارم ای کاش نمی رفتی....... نمی دانم کنج ذهنت باز اسمی از من هست؟! برایم نبودنت,نبودن است..... خوب میدانی چه می گویم....... اگر باور نداری.... جنازه ی روحم را در قطره های غم چشمانت ببین......

اشک های من دیدن ندارد

به چشمانم نگاه نکن

اشک های من دیدن ندارد

چهره ی غبار آلودم نای لبخندی ندارد

گر بی محلی میکنم پیش حضورت

بدان برای ماندنت امیدی ندارم..............

کوچه ها ساکت , ساز ها ناکوک , آوازخوان ها لال شده اند

تو به من ذل زده ای ,  من مات شده ام.

حالی خوشی ندارم بی حال شده ام

بی عشقت چون فرهاد بیمار شده ام

بعد عمری خیال , با رفتنت بیدار شده ام

بیدار از رویا اسیر کابوس شده ام....

تو برو ..............

اشکهای من دیدن ندارد

ناله دلم شنیدن ندارد

اما گر افتادی ز تنهایی به یادم

بدان احسان , آن پیر عشق

دگر در این دنیا حضوری ندارد......

تو برو...........اشک های من دیدن ندارد

به چشمانم نگاه نکن

اشک های من دیدن ندارد

چهره ی غبار آلودم نای لبخندی ندارد

گر بی محلی میکنم پیش حضورت

بدان برای ماندنت امیدی ندارم..............

کوچه ها ساکت , ساز ها ناکوک , آوازخوان ها لال شده اند

تو به من ذل زده ای ,  من مات شده ام.

حالی خوشی ندارم بی حال شده ام

بی عشقت چون فرهاد بیمار شده ام

بعد عمری خیال , با رفتنت بیدار شده ام

بیدار از رویا اسیر کابوس شده ام....

تو برو ..............

اشکهای من دیدن ندارد

ناله ی دلم شنیدن ندارد

اما گر افتادی ز تنهایی به یادم

بدان احسان , آن پیر عشق

دگر در این دنیا حضوری ندارد......

تو برو...........اشک های من دیدن ندارد

به چشمانم نگاه نکن

اشک های من دیدن ندارد

چهره ی غبار آلودم نای لبخندی ندارد

گر بی محلی میکنم پیش حضورت

بدان برای ماندنت امیدی ندارم..............

کوچه ها ساکت , ساز ها ناکوک , آوازخوان ها لال شده اند

تو به من ذل زده ای ,  من مات شده ام.

حالی خوشی ندارم بی حال شده ام

بی عشقت چون فرهاد بیمار شده ام

بعد عمری خیال , با رفتنت بیدار شده ام

بیدار از رویا اسیر کابوس شده ام....

تو برو ..............

اشکهای من دیدن ندارد

ناله ی دلم شنیدن ندارد

اما گر افتادی ز تنهایی به یادم

بدان احسان , آن پیر عشق

دگر در این دنیا حضوری ندارد......

تو برو...........اشک های من دیدن ندارد

به چشمانم نگاه نکن

اشک های من دیدن ندارد

چهره ی غبار آلودم نای لبخندی ندارد

گر بی محلی میکنم پیش حضورت

بدان برای ماندنت امیدی ندارم..............

کوچه ها ساکت , ساز ها ناکوک , آوازخوان ها لال شده اند

تو به من ذل زده ای ,  من مات شده ام.

حالی خوشی ندارم بی حال شده ام

بی عشقت چون فرهاد بیمار شده ام

بعد عمری خیال , با رفتنت بیدار شده ام

بیدار از رویا اسیر کابوس شده ام....

تو برو ..............

اشکهای من دیدن ندارد

ناله ی دلم شنیدن ندارد

اما گر افتادی ز تنهایی به یادم

بدان احسان , آن پیر عشق

دگر در این دنیا حضوری ندارد......