اشک های من دیدن ندارد
اشک های من دیدن ندارد
چهره ی غبار آلودم نای لبخندی ندارد
گر بی محلی میکنم پیش حضورت
بدان برای ماندنت امیدی ندارم..............
کوچه ها ساکت , ساز ها ناکوک , آوازخوان ها لال شده اند
تو به من ذل زده ای , من مات شده ام.
حالی خوشی ندارم بی حال شده ام
بی عشقت چون فرهاد بیمار شده ام
بعد عمری خیال , با رفتنت بیدار شده ام
بیدار از رویا اسیر کابوس شده ام....
تو برو ..............
اشکهای من دیدن ندارد
ناله دلم شنیدن ندارد
اما گر افتادی ز تنهایی به یادم
بدان احسان , آن پیر عشق
دگر در این دنیا حضوری ندارد......
تو برو...........اشک های من دیدن ندارد
اشک های من دیدن ندارد
چهره ی غبار آلودم نای لبخندی ندارد
گر بی محلی میکنم پیش حضورت
بدان برای ماندنت امیدی ندارم..............
کوچه ها ساکت , ساز ها ناکوک , آوازخوان ها لال شده اند
تو به من ذل زده ای , من مات شده ام.
حالی خوشی ندارم بی حال شده ام
بی عشقت چون فرهاد بیمار شده ام
بعد عمری خیال , با رفتنت بیدار شده ام
بیدار از رویا اسیر کابوس شده ام....
تو برو ..............
اشکهای من دیدن ندارد
ناله ی دلم شنیدن ندارد
اما گر افتادی ز تنهایی به یادم
بدان احسان , آن پیر عشق
دگر در این دنیا حضوری ندارد......
تو برو...........اشک های من دیدن ندارد
اشک های من دیدن ندارد
چهره ی غبار آلودم نای لبخندی ندارد
گر بی محلی میکنم پیش حضورت
بدان برای ماندنت امیدی ندارم..............
کوچه ها ساکت , ساز ها ناکوک , آوازخوان ها لال شده اند
تو به من ذل زده ای , من مات شده ام.
حالی خوشی ندارم بی حال شده ام
بی عشقت چون فرهاد بیمار شده ام
بعد عمری خیال , با رفتنت بیدار شده ام
بیدار از رویا اسیر کابوس شده ام....
تو برو ..............
اشکهای من دیدن ندارد
ناله ی دلم شنیدن ندارد
اما گر افتادی ز تنهایی به یادم
بدان احسان , آن پیر عشق
دگر در این دنیا حضوری ندارد......
تو برو...........اشک های من دیدن ندارد
اشک های من دیدن ندارد
چهره ی غبار آلودم نای لبخندی ندارد
گر بی محلی میکنم پیش حضورت
بدان برای ماندنت امیدی ندارم..............
کوچه ها ساکت , ساز ها ناکوک , آوازخوان ها لال شده اند
تو به من ذل زده ای , من مات شده ام.
حالی خوشی ندارم بی حال شده ام
بی عشقت چون فرهاد بیمار شده ام
بعد عمری خیال , با رفتنت بیدار شده ام
بیدار از رویا اسیر کابوس شده ام....
تو برو ..............
اشکهای من دیدن ندارد
ناله ی دلم شنیدن ندارد
اما گر افتادی ز تنهایی به یادم
بدان احسان , آن پیر عشق
دگر در این دنیا حضوری ندارد......
بگو پس از کدامین بارش چشمهایم آفتاب چشمهایت را خواهم دید