افسوس .....

افسوس که دگر تمام شد خوشی هایم و از تو جز عکسی غبار گرفته و خاطراتی خوش چیزی بیش

نماند.

از تو فقط قسمت کردن دلم با غم ماند تا بازمانده ی روح زخمیم هم از آن غصه شود.

از این همه گله فقط همین و بس که نبودنت نبودنم را رقم میزند

نداشتنت برگ آخر دفتر زندگیم را ورق میزند.

من چنان با وسوسه ی فراموشیت میجنگم که سپاهیان عالم عشق نیز نتوانند جنگید.

افسوس که دگر خبری نیست

از قرارهای دیدارمان

افسوس .....

افسوس که دگر جواب هق هق هایم را با دست گرمت روی شانه ام نمی دهی!

افسوس.......

افسوس که دیگر نیستی

اما بدان....

روزی .....

جایی دگر از اینجا ....

دستانم دستان پر مهرت را خواهی گرفت!