رهایم کن!
رهایم!
بگزار سیل اشک هایم روی چهره ی غمگینم همیشگی باشد!
رهایم کن که دگر در شبستانم دنبال افق نیستم!
رهایم کن ......
این مست نگاهم خیس است در کنج نگاهت
و نگاهت به آسمانی می ماند که خورشید چهره اش را رنگ کرده است
و من چون شبی هستم که بارانش گرفته
رهایم کن بگزار ببارم........
رهایم کن.....
یه دل نوشته ی دیگه برای تمامی دوستان عاشق
+ نوشته شده در سه شنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 18:16 توسط احسان
|