رهایم!

بگزار سیل اشک هایم روی چهره ی غمگینم همیشگی باشد!

رهایم کن که دگر در شبستانم دنبال افق نیستم!

رهایم کن ......

این مست نگاهم خیس است در کنج نگاهت

و نگاهت به آسمانی می ماند که خورشید چهره اش را رنگ کرده است

و من چون شبی هستم که بارانش گرفته

رهایم کن بگزار ببارم........

رهایم کن.....


یه دل نوشته ی دیگه برای تمامی دوستان عاشق